یکشنبه

تناسخ در آشپزخانه

گفته بودم نکن! به خودکشی حتی فکرهم نکن! چه تضمینی داره که شرایط بهتر باشه وقتی مردی؟
یهو می بینی خدا را سر لج انداختی؟ کرمی ، سوسکی مارمولکی چیزی شدی.
فکر نکنی کرم باشی خوشبختی چون کرم درک و شعور نداره و تو هرچی می کشی از این درک و شعور والاست. نه سر لج که بیفته کاری نداره. کرم فرهیخته بر می گردی به دنیا!
گفتم نکن. اما انگاری کردی ! امروز وسط صد تا لپه شناختمت. بله شناختمت.کی می تونه باشه جز تو؟
این جماعت لپه ها رو من دو ساعت تو زود پز گذاشته بودم ، همه خوار و خفیف شدن جز یکی. تو یکی که اومدی زیر دندون من. که وقتی با دست کشیدمت بیرون زل زدی تو چشمام و برو بر نگاه کردی! کی اینقدر سرتق هست جز تو؟

قربونت برم خدا! که همه درها رو بنده ات نمی بندی. که بین این همه دیگ و زود پز سر از دیگ من در آورد.می دونی اگه گیر یه آدمی مثل خودت می افتادی چه سرنوشتی در انتظارت بود؟
اول از هم دیگ رو با تو پرت می کرد از پنجره وسط کوچه.بعدش یه گربه به هوای گوشتای قرمه سرش رومی کرد تو دیگ. تورو که به گوشت چسبیده بودی قورت می داد. بعد از نفخ معده می مرد تو سایه. همون گربه رو میگم. تو زودتر به رودش رسیده بودی. سرتق و هضم نشده. بعد جسد گربه اونقدر می موند تا می گندید شاید می آمدی بیرون . یه جوری که یه عالمه کثافت بهت چسبیده باشه. می موندی و می موندی تا شاید پل خراب شه که آفتاب بیوفته روسرت. که چند سال بگذره و تجزیه شی . که شاید این دفعه یه جور بهتر برگردی به طبیعت.تناسخ طول می کشه دیگه.تا بیایی که نمیری.

حالا که گیرخودت نیفتادی. پیش من جایت امن .یه نخ از میونت رد می کنم میندازم دور گردنم. هرجا برم با منی. فقط وقتهای بی ناموسی بازت می کنم می ذارم تو جیبم که یه وقت دلت نخواد.
پیش من جفتمون خوشحالیم. خوب شد اینجوری اصلا

۱ نظر: