شنبه

همذات پنداری

همسایه گرامی

این پارکینگ متعلق به واحد 9 می باشد

لطفا" آنرا چون ناموس خود دانسته در آن پارک نکنید

هرچی که تو بخوای عزیزم

قبل از اینکه کارنامه ثلث سوم پنجم دبستان رو بگیرم نقشه کشیده بودم که به بهانه معدل بالا اونقدر پیله کنم تا برام یه موتور بگیرند . از تصور اینکه تو سوزوندن ک و ن بچه محل ها با داشتن براوو می تونم با داوود شریک بشم قند تو دلم آب می شدمقدمات کار از چند وقت پیش با سخرانیهای گاه و بیگاه دررابطه با مزایای موتور نسبت به دوچرخه واینکه چقدر روندش راحت هستش و تصدیق نمی خواد و یا اینکه ما اگه یه موتر گازی داشتیم حتی شما بابا می تونید سوارش بشید و صبحا بجای اینکه پیاده تا پارک لاله برای ورزش برید با موتر برید و پیاده روی تونو اونجا تو پارک بکنید و یا اینکه من اگر موتور داشته باشم میرم مهسا رو از دبیرستان میارم و از این حرفها
وقتی کارنامه رو گرفتم بعد از شنیدن اولین آفرین نقاب نفاق انداختمو پامو تو یه کفش کردم که من یه براوو می خوام از من اصراراز اونا انکار.حتی تهدیدشون کردم که انگیزمو برای نمره بالا آوردن از دست دادم و نشون به اون نشون که گفتم حاضر نیستم اسمموکلاس موسیقی بنویسید.
تااینکه بالاخره سیاست چماق و هویج من به نتیجه رسید و بابا اعلام کرد که حاضر برام موتور بگیره فقط به شرطی که انتخاب با اون باشه و حالا که اون داره خواسته منو علی رغم میلش می پذیره منم به خواسته اون احترام بذارم! شرایط عادلانه بود ! خب بالاخره موتور موتوره حالا چه فرقی می کنه چه رنگی ؟ قرار ما شد یه روز جمعه که با بابا بریم میدان گمرک.
حتی تو خوابم نمی تونستم تصور کنم که چه بلایی قراره سرم بیاد! منو از جلوی همه مغازه ها کشوندو کشوند تا جلو مغازه آقای پیرمرد بی دندون ، یه موتور رکس آبی بهم نشون دادو گفت من اینو برات خریدم ! چشام داشت از حدقه بیرون میزد!کفتم این چیه ؟این که مال لاف دوزاست! بابام با خونسردی کفت ولی انتخاب من همینه و ما با هم قرار گذاشتیم یالا سوارش شو ببینم می تونی راش ببری؟
گفتم پدر من دیگه موتور نمی خوام گفت نمیشه من پولشو دادم ؟ آقا شما این موتورو پس میگیری؟ پیره مردم گفت نه ! منکه گفته بودم پس نمی گیرم ! از ترس داشتم به خودم می شاشیدم که بالاخره خیمه شب بازیه بابا تمام شد و من در عوض با نهایت خوشحالی به یه دوچرخه کوهستان المپیک رسیدم و برای همیشه فکر موتور از سرم اومد بیرون و حتی نمی تونم 10 متر باهاش راه برم و خلاصه این شد که دیگه یاد گرفتم چیزیو زورکی از کسی نخوام چون ممکنه در نهایت چیزی گیرم بیاد که از زمین تا آسمون با خواستم فرق داشته باشه و چندین بار این داستانو برای خلق الله تکرار کردم با توجه به اینکه بعضیاشون پند نگرفتن وروی منو کم کردن و اونقدر اصرار کردن تا یه هدفشون رسیدن

سه‌شنبه

خود فروشی یا خرده فروشی

زیبایی یک امتیاز طبیعی غیر انتخابی که به ارث می بریم و با معیارهای عرفی جامعه ای که درش زندگی می کنیم از مزایاش استفاده می کنیم.یه بچه خوشگل شانس بیشتریو داره برای اینکه توجه و محبت جلب کنه و همچنین مثل یه شمشیر دو لبه در معرض خطر بیشتری برای سوئ استفاده جنسی قرار می گیره. تا یه جایی از زندگی همه این مواهب و موانع بصورت غیر ارادی پیش می ره و بعد از اون آگاهی بوجود میاد که آره انگاری میشه ازاین پتانسیل بعنوان یه ابزار در کنار بقیه تواناییها برای رسیدن به خواسته استفاده کرد
حال آدمی رو تصور کنید که تو این جامعه شتر گاو پلنگ خودمون ترجیح میده بجای کسب مهارت یا استفاده از اونا برای رسیدن به خواسته هاش از ابزار مادرزادش یا جنسیتش استفاده کنه و یه شوهر خوب و پولدار به کف بیاره تا بقیه عمرشو بصورت انگلی ازش تغذیه کنه.البته که قبل از ازدواج هم این نقش حیاتی بر عهده عاشقای دل خستس
به نظر من استفاده ازابزار جنسیتی برای کسب چیزی به اندازه استفاده از عضو شریف مفهوم جن دگی داره.شاید استفاده از ابزار جنسیتی خرده فروشی باشه و استفاده از عضو شریف خود فروشی. بعضی از آدمها از هردوی اونها یا یکیشون بصورت عمومی استفاده می کنند و بعضی بصورت خصوصی تر . بعضیها پول نقد می گیرن بعضی ها هدیه یا غذا و لباس.اما به هر حال مفهوم یکیه
شاید این سوئ تفاهم بوجود بیاد که ا ین مساله نوعا" شامل حال زنایی میشه که بیرون از خانه کار نمی کنند که به هیچ وجه اینجوری فکر نمی کنم خیلی از زنهای خانه دار مهارتهای غیر جنسی رو کسب کردن که با اجرایی کردنش چیزی در عوض بدست میارن و بر عکس زنای در جامعه شاغلی که با جنسیتشون معامله می کنند.

کلا" از یک ثانیه فکر کردن به جامعه بدون خود فروش ترک می خورم و قلبا" برای همه جن ده ها احترام ویژه ای قائلم

شنبه

مشق

initial data error, spline,interpolation, euler,rung kutta,extrapolation,jacobi,gauss-seided, sor
همه اینا یه جور فحش که اهلش میدونن چقدر ناموسیه

جمعه

تولد مامان

تو بهترین چیزی بودی که تو زندگیم داشتم اما خدا هرچی که به آدم میده بعدا" پس میگیره گاها" بی خبر و بی موقع

تولدت مبارک مامان

پی نوشت

بالای لب مامان سه تا موی دراز مثل مغولا در اومده بود. چندین بار تقلای من برای برداشتن اونا با موچبن با دست و پا زدنهای مامان بی نتیجه مونده بودتاامروز که ما مهمون داشتیم.صحبت تغییرات ظاهری مامان بود که گفتم سیبیلم در آورده مثل چنگیز خان بعد با سکوت همه یادم اوفتاد اسم شوهر مینا چنگیزه . خب آخه چنگیزم شد اسم

سوسن همیشه میگه کاریو که خدا بخواد میشه کاریو که زن بخواد شده مامانم و بدست دختر خاله هاشو خالم سپردمو ده دقیقه بعد شد گل بی مو

چهارشنبه

پیوستگی

بمن نگو گوز به شقیقه چه ربطی داره چون
کسایی رو میشناسم که وقتی می گوزن شقیقم از تندی بوش تیر می کشه
کسایه دیگه ای هم می شناسم که از جایی می گوزن که به اندازه شقیقشون مو داره
برزگانیم هستن که تراوشات شقیقشون مثل گوز صدا می کنه

دوشنبه

کارهای خونه رو مثل دوتا هوو با بابا قسمت کردیم

من غذا درست می کنم بابا ظرف می شوره

مهون که میاد پهن کردن با منه جم کردنش با بابا

علفها رو بابا پاک می کنه منم سرخ

مرغ با منه و گوشت با بابا

و ...

کارهایی که الان بابا انجام میده ریشه تاریخی داره و تا اونجایی که یادم میاد همیشه وقتی مهمون میومد بابا از همه مهمون تر بود و بعد که میرفت همه ظرفها را جهادی می شست و یا موقع سبزی پاک کردن من حاضر بودم کون همسایه رو بشورم اما دست لا لنگ تره نکشم در عوض بابا با حوصله اینکارو می کرد...

امروز پدر که خرید رفته بوده احتمالا" پرو پاچول مرغهای محترم تحریکش کرده ودر این راستاقصد می کنه یکی برا خودش و یکی برا گل پسرش به خونه ارمغان بیاره!بعد از ابتیاع مرغها را ناموس خودش دونسته و خب البته ناموس و که نمیشه داد دست چاقوی مرغ فروش.

شب که مرغها رو تو کیسه می ذاشتم اینقدر کجو کوله بودو ریش ریش که فکر کردم پدر عزیز از دندونش به جای چاقو استفاده کرده!

کلا" این بابای ما با اینکه کاریو آدم به کسه دیگه بسپره مشکل داره! کل دوران زندگیم هر موقع که صحبت کارگر برای تمیز کردن خونه می شد ترش می کرد!یه جوری که یه مرد تحمل سرشکستگی دیدن دیلدو تو کشوی دراور زنشو نداره بابای منم فکر می کرد حضور کارگر توهینی آشکار به اونه!چند وقت پیش که یه سه ماهی نبودن تلافی این ربع قرن و با حضور پررنگ طاهره خانوم درآوردم!بگذریم بعد که برگشتن تا یه ماه قر می زد که این زنه چرا جای همه چیو عوض کرده!

فکر می کنم که این یه قانون که همه ما چیزایی که پدرمون نداشته و جاش تو زندگیمون خالی بوده سعی می کنیم بطور افراطی جبران کنیم و در بقیه امورعینا" پا جای پای پدر میگذاریم

بعله اینجوریه که هر پسر سنگیست بر گور پدر خویش

یکشنبه

صله رحم

طبق معمول یکی زنگ زد حال مارو بپرسه و من مشغول دلداری دادنش شدم.بابا ایهالناس زنگ نزنید بمن بگید مامانت خیلی حیف بود !گریه ام نکنید! این حرفها روتو خودتون بزنید! بعدشم هی نظرات کارشناسانه ندید که چرا به این روز افتاده!
آقا جان مریضی مامان من نه به این ربط داره که چای بی قند خورده نه به اینکه خانم سرهنگه اون موقع که مامان مشاور بوده تو مرکز تحقیقات چیز خورش کرده! به رفتن مهسا ،دوست دخترای من،کچلی بابام ، کار زیاد ، تدریس تو دانشگاه ،کاهش ذخیره صندوق ارزی، استعفای نمایندگان مجلس ششم ، نوشیدن جام زهر، کودتای 28 مرداد و دمر خوابیدن مامان بزرگم هم ربط نداره!

ژن آقا جون ژن! جن نه ژن!تورو جون عمت بیخیال شو نمخوام ببرمش پیش جن گیر! ول کن آقا!بذار زندگیمونو بکنیم! بجای ریشه یابی پیاز داغ درست کن برامون بفرست که من پیاز بدست با گریه این چشای اندازه نخودمو قد عدس نکنم!

قانون طبیعت اینه که هرکسی یه جایی افول می کنه بعدشم تموم میشه!حیف هست جاشم خیلی خالیه بابت خالی بودن جاشم همه مجازند یواشکی غصه بخورند اما مامان من خوب زندگی کرد خیلی خوب! اگه می تونید مثل اون خوب زندگی کنید!

آقا جان با ناله و زاری چیزی درست نمیشه از گرفتاریهای همدیگه کم کنیم! یه خورده تو صورت هم بخندیم بجای ماتم!لطفا" وقتی زنگ می زنید خونمون جای ابراز همدردی برام جوک تعرف کنید !همین.

پی نوشت:

روزایی که مناسبتی بوده که همیشه خانوادگی دور هم چشن می گرفتیم تغییرات مامان بیشتر از همیشه به چشم میاد و خب اشکال نداره یواشکی غصه بخوریم ولی بعدش هرکی غصه خورده باید تو صورت مامانم بخنده که یه وقتی نکنه دلش بگیره!

جمعه

پست اول

عموما" بچه ها علاقه شیرینی به مد فوعشون دارن ! از نظر علم روانشناسی این علاقه از اونجا ناشی می شه که پی پی محترم اولین محصول شخص هستند!بنده به شخصه موردی رو سراغ دارم که کودک عزیز زمان زیادی رو صرف مکالمه با محصولاتش می کرد چه دلنشین! کلا" بنی آدم به اون چیزی که بوجود می آوره علاقه منده و بعداز درک کثیف بودن محصول تحتانی در اوقات فراقت به محل فوقانی یعنی دماغ مراجعه می کنه و گاها" مثل هاگ اون پراکنده می کنه! وقتی هم به بلوغ می رسه ترجیح میده این تولید مثل به الگوی اولیه ش همانند تر بشه و در این راستا از اعضای شریفش بهره می گیره

نوشتن این وبلاگم یه کاریه از همین جنس فقط جایی که این محصول ازش تراوش می شه سه جای قبلی نیست