دوشنبه

کارهای خونه رو مثل دوتا هوو با بابا قسمت کردیم

من غذا درست می کنم بابا ظرف می شوره

مهون که میاد پهن کردن با منه جم کردنش با بابا

علفها رو بابا پاک می کنه منم سرخ

مرغ با منه و گوشت با بابا

و ...

کارهایی که الان بابا انجام میده ریشه تاریخی داره و تا اونجایی که یادم میاد همیشه وقتی مهمون میومد بابا از همه مهمون تر بود و بعد که میرفت همه ظرفها را جهادی می شست و یا موقع سبزی پاک کردن من حاضر بودم کون همسایه رو بشورم اما دست لا لنگ تره نکشم در عوض بابا با حوصله اینکارو می کرد...

امروز پدر که خرید رفته بوده احتمالا" پرو پاچول مرغهای محترم تحریکش کرده ودر این راستاقصد می کنه یکی برا خودش و یکی برا گل پسرش به خونه ارمغان بیاره!بعد از ابتیاع مرغها را ناموس خودش دونسته و خب البته ناموس و که نمیشه داد دست چاقوی مرغ فروش.

شب که مرغها رو تو کیسه می ذاشتم اینقدر کجو کوله بودو ریش ریش که فکر کردم پدر عزیز از دندونش به جای چاقو استفاده کرده!

کلا" این بابای ما با اینکه کاریو آدم به کسه دیگه بسپره مشکل داره! کل دوران زندگیم هر موقع که صحبت کارگر برای تمیز کردن خونه می شد ترش می کرد!یه جوری که یه مرد تحمل سرشکستگی دیدن دیلدو تو کشوی دراور زنشو نداره بابای منم فکر می کرد حضور کارگر توهینی آشکار به اونه!چند وقت پیش که یه سه ماهی نبودن تلافی این ربع قرن و با حضور پررنگ طاهره خانوم درآوردم!بگذریم بعد که برگشتن تا یه ماه قر می زد که این زنه چرا جای همه چیو عوض کرده!

فکر می کنم که این یه قانون که همه ما چیزایی که پدرمون نداشته و جاش تو زندگیمون خالی بوده سعی می کنیم بطور افراطی جبران کنیم و در بقیه امورعینا" پا جای پای پدر میگذاریم

بعله اینجوریه که هر پسر سنگیست بر گور پدر خویش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر