گیرم نوشابه را از نی برای قَل قَل،
شمع را به هلهله ،
قاصدک را در باد،
چای را کف نعلبکی ،
سوپ را در قاشق ،
دود را از کنج لب ،
خار را از چشم دوست ، دست سوخته اش را هم فوت کردیم.
اما ای دریغ از ک.ون سوخته که در آینه فوت کردیم.
شمع را به هلهله ،
قاصدک را در باد،
چای را کف نعلبکی ،
سوپ را در قاشق ،
دود را از کنج لب ،
خار را از چشم دوست ، دست سوخته اش را هم فوت کردیم.
اما ای دریغ از ک.ون سوخته که در آینه فوت کردیم.
باید راضی بود که حداقل تونستی فوت کنی. به اونایی فکر کن که یا نمی تونن فوت کنن یا اونقدری سوختن که با فوت خوب نمی شه.
پاسخحذف