سه‌شنبه

هرکه کفش ندارد سیندرلا نیست

عنایت پیرمرد کم دندان پر حرفیست که آبادانیست.محل کار هردوی ما دریک ساختمان است. گاهی کشیکی جانشین سرایدار هم می شود.
مرد مهربانیست. یک روز در میان دو سه کیسه شیر رایانه ای بدست سراغ تحصیلدار ما می آید. کلا" عصرها یکسره شیر بدست در رفت و آمد است.پنداری گاو سه پستانی در آبدارخانه دارد!
عنایت را در طول روز به تکرار پر و خالی شدن لیوان چایی ام می بینم. پنجره گل و گشاد کم نداریم اما سیگار را بیرون دفتر در خیابان می کشیم . همین است که دیدن عنایت نسبت مستقیم دارد با لیوان چای.
قبل از عید بود که سراغ لباس از من گرفت. گفتم می آورم برایت. هم زنانه هست هم مردانه. شب عید ی نمی دانم کهنه لباس ها قسمت که شد که قسمت عنایت نشد. دوبار هم به زبان آمد که مهندس کفش نداری برایم بیاوری. خار و خفیف می شدم اگر می گفتم کفشهایم را آنقدر می پوشم تا از وسط نصف شوند.
این عنایت سمبل عذاب وجدان من است . مثل سنگ ریزه ای در کفش. دلم می خواهد وقتی برای سیگار پایین می آیم پا برهنه بیایم.
یکبار بیست تومن سر برج در پاکت گذاشتم که وجدانم را بخرم و آزاد کنم از شانس تنبیدم عنایت به غیبت صغرا رفت تا کل پول دود شد رفت هوا. می دانم فردا صبح روزانه در برزخ این عنایت است که زیر دیگ من را از آتش روشن می کند. می دانم یک روز مثل عنایت کچل دروغگو می شوم .همه اینها را می دانم اما حس توقف را ندارم.
از رییس محترم زنجیری از این عنایتها آویزان است. فکسی می رسد یا رنجنامه ای . نمی دانم مرد با وجدان خسته اش چه می کند.
فقر آدمها، نفس را کند می کند. دلم پیچ می خورد از بدبختی . گریه هم می کنم بعضا" . اما همتی برای تغییر دادن چیزی در من وجود ندارد. شاید هم همت هست اما چون اتوبانش ازازدحام قفل است. می بینم ، غصه می خورم اما فلجم.آخر چه باید کرد؟بیل بزنم؟ از حقوق ماهیانه ام زکات بدهم؟ بهمن بکشم جای سیگار وارداتی؟ لامپ روشن نکنم؟بنزین نسوزانم؟شاید باید چپ شد؟!
اگر همه اینها شد چند عنایت بهتر زندگی می کنند؟چند نفر، سیب زمینی نباشند دیگر عنایت نداریم؟

۱ نظر: