شنبه

بالاتر از زیر شکم

از خور و خواب و خشم و شهوت ( و جیش) این قسمت خوردنش رو شیفته ترم.
اینگونست که می دونم رسم و رسوم داره!
یه خورده ش قید و بند اجتماعی و بهداشتی و این چیزاست بقیه هم اطوار.
این قسمت اطواریش مثل اثر انگشت ، یگانه ست.
حوصله باشه و بجورید هم سفره مشتش باز می شه.
دید من یکی که خیلی فلسفیه .
من معتقدم کیفیت از کمیت مهمتره.
فرزند کمتر زندگی بهتر.
قدم اول ایجاد جذابیت بصریه.
قرینه محوری و مرکزی کلوئید ها با رعایت آزادیهای فردی مخلفات.
بشقاب با فضای مناسب برای حرکت های طولی و عرضی جوریکه از خط نزنی بیرون.
بستر فراخ تا بشه با یه خط فرضی اندرونی و بیرونی درست کرد.
نمک و فلفل و ادویه.اصلاحات مدنی به فراخور انگیزشها.
ولایت محوری خورشت نسبت به دونه های گوسفند سان برنج.
عدم اختلاط غذاها ، همون کاری که یونسکو با خرده فرهنگها می کنه.
مدیریت استراتژیک منابع.
اینکه یه قسمتی از ماکولها می مونه برای سکانس آخر . جایی که قصه خوردن به هم میاد.
این تیکه آخر مثل فتح پرچم می مونه .
کلیدی و سرنوشت ساز . طعم نوستالوژیک آخرین وداع.
زندگی سبز، لیسیدن کف بشقاب.
هزاران کودک در صحرای سینا ( با قارچ سینا فرق داره) از گشنگی رو به قبله اول یا دوم هستند.
زمین خسته است.
اما بستر همه این هنجارها و تعصبها، بشقاب هست. مثل شهرم ، وطنم.
برای همین عزیزه. خصوصیه . اصلا" حریم شخصیه.
این بشقاب اینقدر شخصیه که مثل ناموس میمونه از پارکینگ سند دار هم ناموسی تره.
اگر من جای کورش کبیر بودم حتما" تو کتیبه ام یاد آوری می کردم که هر انسانی حق داره یه بشقاب داشته باشه.
شاید این مساله این قدر بدیهی بوده که تو هیچ قانونی هیچ جای دنیا نیومده!
نه تو منشور حقوق بشر کوروش ، نه حقوق بشر سازمان ملل نه حتی قانون اساسی متعالی خودمون.
همه اینها رو گفتم که بدونید!
وقتی کسی هی بهت زورکی غذا تعارف میکنه یعنی به ناموس بشقابیت نظر داره!
اگر هم کار از کار گذشت و یهو یه کفگیر نا غافل نشست وسط کاستون بدونید و آکاه باشید یه بخشی از ناموستون مورد تجاوز قرار گرفته!
اصلا " آقا ما ناموس پرستیم نه شکم پرست.
اصلا" همه شکم پرستی ما از ناموس پرستیمونه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر